...dust of time...



یکی رو مخمه که میخواد هر جور هست منم بیاره توی بازیش ولی نمیذارم

و باید یه مدت دیگه تحملش کنم متاسفانه

شاید واسه اینه که بعد ۸ روز اومدم

گفتم با خونه م حرف بزنم بهتر شه حالم 

باحاله .

مریم میگه تو آخرش دلت براش می سوزه. ولی من دیگه دلم برای کسی نمی سوزه. نمی دونه اینو نه ؟ 

بهش میگم این فقط برای عذاب روح منه. برداشت مثبت تر اینه که برای آزمودن من در مسیرمه!! برداشت دیگه هم اینه که یکی از اتفاقات طبیعیه که سر راه من زیاد قرار می گیره

از آدم فیک خوشم نمیاد! از آدمایی که از خودشون دورن.! متاسفم مدت هاست زندگی داره همش برداشت های منفی من رو از آدما تایید می کنه

عاااشق آهنگ های غمگینم این روزها. عاااااااشق اینم که بی تعلق غرق میشم توی خاطراتم و احساساتم. عاااااشق اینم که منتظر هیچ کس نیستم. عااااشق این حالم

 

+ ماجراجویی زیاد خوب نیستا . خب؟

+ نیومدم بمونم

+ اعصاب خوردی زیاد دارم. اعصابم خیلی خورد میشه. زود هم خورد میشه. ولی می گذره همش و این حرفا 

+ فقط آهنگ خسته امیر عظیمی و دیگر هیییییییچ ، خودش پست جدا لازم داره :

یک نفر از وسط کوچه صدا کرد مرا 

بازی مسخره ای بود رها کرد مرا 

با خودم با همه با ترس تو مخلوط شدم 

شوت بودم که به بازی بدی شوت شدم 

آن چه می رفت و نمی رفت فرو من بودم 

حافظ این همه اسرار مگو من بودم 

از تحمل که گذشتم به تحمل خوردم 

دردم این بود که از یار خودی گول خوردم

حرفی از عقل بد اندیش به یک مست زدند 

باختیم آخر بازی همگی دست زدند

 

+ خوشحالم هنوز سلیقه موسیقاییم به شدت به اشکان نزدیکه

از سری علاقه مندی های ایشان 

 

× چه قدر دوست داشتن و عشق به آدم های بی ضرر یا مفید یا روشن، یا عشق و دوست داشتن بی ضرر آدم ها یا چیزها و اشیا، توی روزهای سخت زندگی به آدم کمک می کنه! اینکه یادت بیاد یه چیزا و آدمایی رو یه روزایی خیلی دوست داشتی خیلی حال آدمو خوب می کنه. حتی اگه گریه کنی

 

 


داشتم یه سری پست از یه پیج کاملا شخصی می خوندم و پاک می کردم.

چه روزایی گذروندم. قبلا بیشتر از خودم خوشم میومد؟ بیشتر از خودم عکس می گرفتم. الان خیلی کمتر. بابا ولی اون موقع هم خیلی داغون نبودما! 

 

یه جایی نوشته بودم یکی بهم گفته : مطمئنم دیر یا زود برمی گردی. منم گفتم هع! بعد الان دو سال میگذره و من برنگشتم

وسوسه شده بودم بارها اما وای به حال کسی که بخواد درباره من چیزی رو پیش بینی کنه و من خوشم نیاد. هرجور هست بهش ثابت می کنم اشتباه کرده

 

احساس می کنم خسته شدم. خسته م. دل خسته م فقط. ناامید نیستم. اینو توی صورت یکنواخت امروزم و حالی که ندارم به خودم دقت کنم میشه دید. 

 

پارسال بود یا کی؟ فکر کنم زمستون بود. نوشته بودم برای خودم که خسته م از کشیدن. کشیدن درد ، کشیدن انتظار ، کشیدن زندگی ، خسته م دیگه نمیخوام بکشم و دیگه اجازه ندادم به خودم بکشم. دیگه نمی تونستم. اینجاست میگن طرف دیگه نمی کشه! از این به بعد هم همین رواله

 

آدم باید سبک باشه. سبک بره. چیه هی آدما و احساساتو قلاب کنیم به خودمون؟ اون که بخواد بیاد خودش راه میاد.

 

یه موقع به یه سطح سفیدی می رسی که می فهمی هیچی اون قدری مهم نیست و دیر یا زود زندگی هممون به پایان می رسه. فرصت زیادی نیست. بهترین باشی یا بدترین، نابغه باشی یا بی سواد، موفق باشی یا ناکام فرقی نداره! در هر صورت تموم میشیم. به قول رومن رولان تنها چیزی که همه باهم در آن یکسانیم مرگ است!

 

من اصلا میخوام دیگه  خوشحال نباشم یا قلبم ت نخوره تا اینکه به هر دلیلی بخواد ت بخوره. از این به بعد دیگه دلیلش برام مهمه. به اندازه کافی کله خر بازی دراوردم.

 

پشیمون نیستما! اصلا. خودم بودم

 

من عمیقا همیشه ایمان دارم و داشتم و خواهم داشت که هر موجود زنده ای روی این کره خاکی رو به راه خودش ببری، هیچ وقت آرزو نمی کنه جای آدم یا موجود دیگه ای باشه.

 

من فکر می کنم ماها با خودمون تعارف داریم. یه چیزایی رو از رو تعارف یا عادت یا عذاب وجدان یا هر چیز دیگه ای بهشون می چسبیم. 

 

از یه جایی زندگی عوض میشه باید باور کرد. یا درواقع از یه جایی به بعد باید عوض شد و تغییر کرد. تغییر آگاهانه

 

زندگی با هیچ کس تعارف نداره. تا زمانی که بخوای اشتباهتو تکرار کنی، اونم برات آزمون های جدیدی میاره که باز هم همون اشتباهات رو تکرار کنی! تا درس نگیری و عوض نشی ولت نمی کنه. عمرا ولت کنه. شوخی هم نداره. اثرشم میذاره. یه وقتا اثراتی میذاره که هیچ وقت قابل جبران نیست. هممون حتما دیدیم. اما این هم دیدیم که همیشه یه در امیدی هست. فقط باید چشممونو باز کنیم و بزاریم نور رو ببینه. 

و این حقیقته که ما در ظلمت خویش از نور ترسانیم!! 


یکی از درس های مهم وادی هنر اینه که : با وجود اینکه هیچ وقت مطمئن نیستی به فردا ، اینکه خبری از ایده های و اثرهای جدید هست یا نه ، قراره کارت چه سر و شکلی بگیره ، دیگران دوستش دارند یا نه و . ! (کلا قراره چی بشه)

هیچ کدوم از این ها جواب مشخصی نداره و تنها راه اینه که دل بدی به مسیر و لذت ببری. در غیر این صورت راه به جایی نمی بری. هنرمند درون همیشه دلش میخواد غافلگیر بشه و غافلگیرت کنه. اگر به جونش غر بزنی و اذیتش کنی یا دائم بخوای بپاش باشی، گم و گورت می کنه. بهش فرصت و آرامش بده، خودش همیشه بهت بر می گرده. اون به تو برای ابراز و نمایش چیزی که می بینه احتیاج داره. 

به جای اعتماد کردن بیجا به آدم ها، به هنرمند درونمون دل بدیم و اعتماد کنیم. مطمئن باشیم که اون یک راه شناس کاربلده. با فانوسش همیشه ما رو دنبال خودش می کشونه و پیدامون می کنه


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید پیج و فالوور اینستاگرام شرکت طراحی وب سایت آی‌تی نوین دانلود پروژه خرید فروش قیمت نمایندگی مرمربت مشکی اصفهان عسل نمدار کبودوال فروش رزین اپوکسی شفاف - سیلیکون قالب گیری -پلی استر- وینیل استر - فوم پلی یورتان تجهیزات صنعتی بلاگ خبری تاناکورا مهاباد دنیای تکنولوژی شـــــرزه